پریسا حسین زاده،مشاور منابع انسانی طلاسی در دومین رویداد برندکارفرمایی عنوان کرد / غرقگی؛ کلید خلاقیت و بهرهوری در محیط کار است+ویدئو
پریسا حسینزاده، مشاور منابع انسانی طلاسی و مدیر فرهنگ و کارکنان تپسی، در دومین رویداد برند کارفرمایی به اهمیت «غرقگی» در ارتقای خلاقیت و بهرهوری پرداخت. او با مرور نظریههای چیکسنت میهای، روانشناس برجسته دهه ۱۹۷۰، تأثیر تعادل میان مهارتها و چالشها را بر ایجاد شادی و رضایت شغلی بررسی کرد. حسینزاده همچنین با نگاهی علمی، راهکارهایی برای رهبران کسبوکارها ارائه داد تا احساسات کارکنان را مدیریت کنند و به نقطه غرقگی نزدیک شوند.
«چیکسنت میهای» یک اندیشمند حوزه روانشناسی است که در دهه ۱۹۷۰ با نظریه «غرقگی» به شهرت جهانی رسید. او در خاطراتش از علت علاقمندی خود به علم روانشناسی و موضوع غرقگی مینویسد. او میگوید: «در زمان جنگ جهانی دوم، شاهد فروپاشی زندگیهای زیادی بودم. آدمهایی را میدیدم که پیش از جنگ، شغل و جایگاه اجتماعی خوبی داشتند و ثروتمند بودند ولی به دلیل جنگ جهانی دوم، شغل و جایگاه اجتماعی خود را از دست دادند، از درون کاملاً تهی شدند و فقط پوستهای بودند که با کوچکترین ضربه فرو میریختند. در مقابل آنها، آدمهایی بودند که پیش از زمان جنگ، نه شهرت و نه شغل و جایگاه اجتماعی خاصی داشتند، ولی احساس امنیت و قدرت به اطرافیان میدادند. همیشه برایم جذاب بود که بدانم آنها قدرت درونی خود را از کجا میآورند.»
همان طور که گفتم، او با موضوع «غرقگی» به شهرت رسید. غرقگی، حالتی است که در بالاترین حد تمرکز و لذت قرار میگیریم و متوجه گذر زمان نمیشویم. حتماً برای همه ما پیش آمده که در مسائل مختلف، اعم از کار یا زندگی، این حالت را تجربه کردهایم. غرقگی منجر به چند اتفاق میشود، یکی خلاقیت و دوم بهرهوری، دو نکتهای که در حوزه منابع انسانی همه کار برای رسیدن به آن انجام میدهیم. چند مثال از حالت غرقگی میآوریم، مثلاً برنامهنویس پشت کامپیوتر خود ساعتها کد میزند و از دنیای اطراف فارغ میشود، یک هنرمند ساعتها بیوقفه تمرین میکند و از دنیای بیرون اطلاعی ندارد، ورزشکار موقع مسابقه در لحظه زندگی میکند و تمام تمرکز خود را بر عضلات میگذارد.
این روانشناس، یک کتاب به نام «شغل خوب، شغل پوچ» را برای بررسی موضوع رهبری، غرقگی و خلق معنا در کار منتشر کرده است. بررسیهای وی نشان میدهد: «سازمانها برای جلب رضایت قلبی کارکنان باید فراز و نشیب خلق و خوی کارکنان را بشناسند و دلایل آن فراز و نشیب را بدانند». او تعدادی آدم را در یک بازه زمانی مشخص مورد مطالعه قرار داده است. یک «ساعت» در اختیار هر کدام از آنها قرار گرفته که در طول شبانه روز، در بازههای زمانی نامنظم، صدا میکند و چند سؤال را از آن اشخاص میپرسد: «کجا هستی؟ چکار میکنی؟ در مورد چه چیزی فکر میکنی؟». مجموعه لحظههایی که مورد ثبت و بررسی قرار گرفته، در سراسر دنیا ۲۵۰ هزار لحظه بوده است. در این تحقیق، آدمها به چند چیز نمره میدادند. وقتی ساعت صدا میکرد بایست به خلق و خوی آن لحظه خود امتیاز میدادند، میزان تمرکز خود را مینوشتند و سطح چالشی را که تجربه میکند، میگفتند و این که در لحظه از چه مهارتی استفاده میکنند و به عزت نفس خود چه امتیازی میدهند.
جمع بندی آن امتیازها، مدل علمی جالبی را به وجود آورد. پیش از توضیح درباره مدل میگویم که در تحقیقات خودم به نکته جالبی راجع به عزت نفس رسیدم. موضوع عزت نفس در زندگی شخصی و شغلی همه ما بسیار اثرگذار است. انجمن روانشناسی آمریکا یک بررسی روی ۹۸۵ هزار مرد و زن بین ۱۵ تا ۴۵ سال از ۴۸ کشور مختلف به انجام رسانده و دادههای بسیار جالبی راجع به عزت نفس به دست آورده است.
اولین یافته آن انجمن نشان داده که مردان در همه جای دنیا، در هر سنی، عزت نفسشان نسبت به زنان بیشتر است. داده دیگری که همه را غافلگیر کرد این بود که در کشورهای توسعهیافته، که برابریِ جنسیتی بین زن و مرد وجود دارد، فاصله بین عزت نفس زن و مرد بیش از کشورهای توسعه نیافتهای است که نابرابری جنسیتی دارند. این داده، اندیشمندان را به فکر فرو برد.
هشت وضعیت روانی در محیط کار
«چینست میهای» با بررسی ۲۵۰ هزار لحظه، مدلی بر پایه مهارتها و چالشها ارائه میدهد. او هشت وضعیت را تعریف میکند که در هر وضعیت، احساسات مشخصی بر انسان غالب است. در زندگی شخصی، میتوان در هر لحظه بررسی کرد که در کدام وضعیت هستیم. رهبر یا صاحب کسبوکار نیز قادر است بسنجد که آدمها در کدام وضعیت قرار دارند. متعادلترین حالت خلق و خو، در نقطه مرکزی است که مهارتها و چالشها در حد متوسط هستند. این حالت، نه مثبت است و نه منفی.
یکی از حالتها به نام «برانگیختگی» خوانده میشود که چالشهای فرد نسبت به مهارتهای او کمی بیشتر است، لذا تمرکز وی در بالاترین حد قرار میگیرد ولی احساس خطر میکند، احساس راحتی کامل ندارد. در این مرحله باید روی تقویت مهارتهای خود کار کنیم که به غرقگی، یعنی جذابترین حالت آن مدل برسیم. در وضعیت غرقگی، تمرکز در بالاترین حد است و فرد احساس شادی میکند. در اینجا، تعادل بین مهارتها و چالشها برقرار میشود، زمانی است که، ما، هم مهارتهای خوبی داریم و هم چالشهایی که در کار یا زندگی با آن درگیر هستیم، متناسب با مهارتهایمان میشوند. البته این حالت نمیتواند دائمی باشد، قطعاً همیشه نمیتوانیم در زندگی شغلی یا شخصی خودمان در وضعیت غرقگی بمانیم، ولی میتوانیم در اتفاقات مختلف سعی کنیم که به این لحظه نزدیک شویم.
چگونه چالشها به شادی و بهرهوری منجر میشوند؟
وضعیت مثبت دیگر، به نام «وضعیت کنترل» است. در این شرایط، مهارت ما خیلی زیاد است و چالش متوسط در شرکت داریم. در این حالت، در وضعیت اطمینان قرار میگیریم، هم شاد هستیم، هم احساس وضعیت خوبی میکنیم. در این حالت، اگر چالش شغلی را کمی افزایش دهیم، به وضعیت غرقگی شغلی دست مییابیم. وضعیتی که چندان مناسب نیست را به نام «آرمیدگی» میخوانند. در این حالت، مهارت در شرایط اطمینان قرار میگیرد، مهارتهایمان زیاد و چالشهایمان بسیار کم است، پس به قناعت میرسیم. در این وضعیت، کافی است با اضافه شدن یک چالش، رضایت را افزایش دهیم. توجه داشته باشید که افراد در وضعیت «کنترل» به شادی میرسند. لازم نیست امور رفاهی عجیب و غریبی برای کارکنان فراهم کنیم، فقط کافی است یک چالش شغلی اضافه کنیم تا از حالت «آرمیدگی» به وضعیت کنترل برگردند و شادی را تجربه کنند.
راهکارهایی برای ارتقای مهارت و ایجاد چالش در سازمانها
بعد از «آرمیدگی» وضعیت «کسالت» است، یعنی مهارتها در حد متوسط و چالشها خیلی کم هستند. در این حالت، افسردگی و قناعت پیش میآید. حالت بسیار منفی، «بی علاقگی» است، برای کسی که، نه مهارت دارد و نه چالشی که با آن درگیر شود. در این حالت، افسردگی و غم را تجربه میکنیم. در این حالت، سازمانها و منابع انسانی، باید ابتدا برای تقویت مهارتها و بعد هم یک چالش شغلی جدید برنامهریزی کنند که افراد از وضعیت بیعلاقگی خارج شوند.
وضعیت بعدی «نگرانی» نام دارد، حالتی که فرد بدون مهارت، چالشهای کاری در حد متوسط را تجربه میکند. بدین ترتیب، دچار غم و استرس کاری میشود. وضعیت بعدی را به نام «اضطراب» میخوانند. ایشان وضعیت اضطراب را بهتر از بیعلاقگی میداند، یعنی خوب است در محیط کار، افراد نوعی نگرانی داشته باشند تا از حالت بیعلاقگی فاصله بگیرند، زیرا نگرانی باعث حرکت فرد به سمت چالش و افزایش مهارت میشود.
«اضطراب» وضعیت بسیار بدی است که چالشهای کاری بسیار زیاد و مهارتها بسیار کم هستند. در این وضعیت، آدمها برای رهایی و استرس و احساس خطر، به سمت مصرف دخانیات یا مواد مخدر یا الکل میروند. خیلی از احساسات، مثل خشم و حسرت و غیره، در این مدل دیده نشده، شاید مدل کاملی نباشد، ولی به عنوان یک قطب نما عمل میکند که راه را نشان میدهد. بدین ترتیب، میتوانیم بررسی کنیم که خودمان در چه وضعیتی هستیم و به عنوان رهبر یک کسبوکار، نیروهایمان در چه وضعیتی قرار دارند. خیلی ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید، امیدوارم که مفید بوده باشد.